چرا اقتصاد را تنظیم کنیم؟

چرا اقتصاد را تنظیم کنیم؟
Nicholas Cruz

از زمان انقلاب‌های سیاسی قرن‌های 17 و 18، فرض اساسی که زبان حقوق را تثبیت کرده است، در خطوط کلی آزادی منفی، یعنی عدم وجود اجبار خارجی و عدم وجود اجبار خارجی بوده است. دخالت دولت در حوزه فردی افراد، زیرا هدف متوقف کردن سوء استفاده های احتمالی از قدرت دولتی بود. همانطور که مشخص است، نظام ایدئولوژیک حامی آن لیبرالیسم بوده و هست، که از وجود یک دولت حداقلی دفاع می کند و اساساً محدود به تضمین نظم عمومی با اجازه دادن به جامعه و بازار برای عمل آزادانه است.

اکنون، از قرن بیستم، با صنعتی شدن غیرقابل توقف، ظهور خطرات جدید، به راه افتادن انقلاب های سوسیالیستی، بحران بزرگ 1929 و ظهور دولت رفاه، دولت حداقلی زیر سوال رفته است، زمانی که این اتفاق می افتد. یک شرط فعال و تعیین کننده در اقتصاد باشد. در همین حال، در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980، ایالات متحده، اتحادیه اروپا و کشورهای مختلف آمریکای لاتین، مانند شیلی و آرژانتین، شاهد روند مقررات زدایی قابل توجهی بودند که تا به امروز ادامه دارد و از جمله اهداف، رفع محدودیت های اقتصادی بود. فعالیت‌ها، آزاد کردن بازارها برای باز کردن آن‌ها برای جریان‌های فراملی و کاهش آنمالیات ها و هزینه های عمومی.

هدف این مقاله این است که ببیند آیا قوانین و سیاست های نظارتی به بهبود اقتصاد، تضمین حقوق فردی و اجتماعی و توزیع مجدد ثروت کمک می کند یا خیر. با این فرض، من بر تحلیل‌های کاس سانستاین، نظریه‌پرداز حقوقی آمریکایی تکیه خواهم کرد که در طول کار طولانی خود، دو کتاب و مقاله نوشته است که در آنها از مداخله شدید در اقتصاد دفاع کرده و به نفع امکان یک دولت تنظیم کننده کارآمد که قادر است حقوق شهروندی را مؤثر کند.

یکی از ایده های سنتی که در تنظیم اقتصاد استفاده می شود، مربوط به شکست بازار است: زیرا صرفاً عمل بازار تأثیرات منفی و نامطلوب در در حوزه های مختلف و در رفتارهای گوناگون، لازم است دولت برای حل آن مداخله کند. به این ترتیب آیین نامه در کنار سایر اهداف، عدم تشکیل انحصارات را دنبال می کند -البته این قاعده مستثنیات آن مانند انحصارات طبیعی را ارائه می کند-، سوء استفاده از موقعیت مسلط[1]، رفع سوء استفاده و عملکرد صحیح رقابت بین فعالان اقتصادی.

از سوی دیگر، مقررات تا حدی کمبود اطلاعات در جامعه را پوشش می دهد: مردم عواقب برخی غذاها و داروها را نمی دانند،کارگران همیشه اطلاعات کافی در مورد خطرات ناشی از فعالیت های کاری که انجام می دهند ندارند، کاربران به طور کامل از خطرات استفاده از برق و وسایل الکترونیکی و غیره آگاه نیستند. دقیقاً، این مقررات برای کاهش شکاف اطلاعاتی که بر کاربران و مصرف کنندگان کالاها و خدمات تأثیر می گذارد، می آید. در این راستا، دولت ها از طریق قوانین، سیاست های عمومی و کمپین های مطبوعاتی و انتشاراتی اطلاعاتی را ارائه می کنند که شهروندان را از خطرات و خطرات برخی رفتارها آگاه می کند.

همچنین ببینید: برخاستن برج حمل در عشق برج جدی

از منظری دیگر، یکی از کارکردهای مهم ترین جنبه های مقررات، توزیع مجدد ثروت و انتقال منابع از گروه‌های اجتماعی مطلوب به گروه‌های محروم‌تر است. با این حال، سانستاین خاطرنشان می‌کند که این هدف شامل انتقال مستقیم دارایی‌ها، ثروت و منابع از یک گروه به گروه دیگر نیست، بلکه سعی کنید با مشکلات هماهنگی یا اقدام جمعی که گروه‌های بزرگ خاصی با آن مواجه هستند مقابله کنید. ] نمونه ای از این قوانین کار است، زیرا آنها مجموعه ای از حقوق غیرقابل مذاکره را ایجاد می کنند که از کارگران حمایت می کند، با توجه به اینکه اگر آزادی قرارداد مجاز باشد، کارفرمایان شرایط خود را تحمیل می کنند زیرا آنها بخش قوی را تشکیل می دهند.یکی دیگر از اهداف اصلی این آیین نامه مبارزه با طرد، تبعیض و تفکیک اجتماعی است: گروه های مختلف محروم و اقلیت های آسیب پذیر با قوانین تنظیمی از حمایت قانونی برخوردار می شوند که تبعیض علیه آنها را منع می کند. مواردی از این قوانین تقریباً در تمام نظام‌های حقوقی غربی یافت می‌شود و نوار حمایت ضد تبعیض به گروه‌هایی که قبلاً نادیده گرفته شده بودند گسترش یافته و گسترده شده است: برای مثال، در سال 2010 کنگره ایالات متحده قانونی را تصویب کرد که اعمال تبعیض آمیز افراد همجنس‌گرا را ممنوع می‌کند. ارتش ایالات متحده، قانون قدیمی به نام «نپرس، نگو» (به انگلیسی، «نپرس، نگو») را لغو کرد که یک سری اقدامات تبعیض آمیز علیه همجنس‌بازان را مجاز می‌کرد و به اخراج می‌رسید. از 13000 برای شرط مذکور.[3] مورد دیگری که این نقش نظارتی را نشان می‌دهد، اقدام رئیس‌جمهور سابق اوباما است، که قانون پرداخت منصفانه لیلی لدبیتر را به منظور امکان‌پذیر ساختن چالش در برابر دادگاه‌ها در موارد تبعیض دستمزد بر اساس جنسیت، تشویق کرد.[4]

<. 0> در صحنه آکادمیک و قضایی، ایده ای گسترده - به طور عمده در ایالات متحده، در محافل محافظه کار و آزادیخواه - وجود دارد که بر اساس تقسیم کلاسیک بین حقوق فردی تأیید می کند.یا از آزادی و حقوق اجتماعی یا رفاهی، برای تضمین اولی، بودجه یا مخارج عمومی زیادی را نمی‌طلبد، بلکه صرفاً با «بستن دست‌های» دولت راضی می‌شوند: آزادی دولت را سانسور، سرکوب و آزار ندهد. بیان، آزادی تجمع و تظاهرات، تضمین برگزاری انتخابات شفاف در هر دوره معین و غیره. زیربنای این تمایز سنتی، تقابل بین بازار آزاد، با حداقل مداخله دولت، و از سوی دیگر، مداخله گرایی دولتی با مخارج عمومی گسترده -و به ناچار کسری بودجه- است، زیرا باید حقوق اجتماعی را تضمین کند که ظاهراً شامل هزینه های کلان بودجه می شود. از حقوق آزادی اصولاً نه، یا حداقل نه در سطوح مخارج اجتماعی. این دوگانگی، که یکی از استدلال های اساسی برای حمله به دولت تنظیم کننده است، به ویژه شکننده است زیرا یک واقعیت غیرقابل انکار را انکار می کند: همه حقوق مستلزم اقدام دائمی و فعال دولت است. به ویژه، حقوق فردی، مانند آزادی بیان یا مالکیت خصوصی، هزینه زیادی دارد. به این معنا، نظریه سانستاین از پیوند نزدیک و ضروری بین حمایت از حقوق و یک دولت تنظیم‌کننده حمایت می‌کند، به همین دلیل دوتایی فوق‌الذکر منحل می‌شود. این وقفه نتیجه ای ایجاد می کندبنیادی: تضاد فرضی بین بازار آزاد و مداخله دولت نادرست است، زیرا دولت همیشه مداخله می کند. مشکلی که باید مشخص شود در این است که چه نوع مداخله ای مناسب و موجه است و چه نوع مداخله ای مناسب نیست. از این نظر، همه حقوق مثبت هستند، زیرا آنها به یک قانون دولتی و یک دستگاه قضایی برای اطمینان از رعایت نیاز دارند. برای مثال، حق رسیدگی عادلانه که در قانون اساسی ایالات متحده گنجانده شده است و یکی از حقوق لیبرال کلاسیک را تشکیل می دهد، برای تضمین آن به قضات صادق و حقوق بگیر نیاز دارد. و همینطور با بسیاری دیگر. به قول سانستاین: «همه حقوق پرهزینه هستند، زیرا همگی یک ماشین نظارتی مؤثر را پیش‌فرض می‌گیرند که توسط مالیات دهندگان برای نظارت و کنترل پرداخت می‌شود». حقوق، در واقع، ظاهراً محافظت نشده خواهند بود. بنابراین، تقسیم بین حقوق منفی یا فردی و حقوق اجتماعی یا رفاهی معنا ندارد.

در عین حال، این مفهوم از حقوق به معنای پاک کردن استقلال مفروض بازارها از دولت ها است. بنابراین، گفتمان لیبرال تأیید می کند که بازارها به حداقل دولت نیاز دارند و این امر مانع بازی منصفانه و شفاف نیروهای بازار نمی شود. از سوی دیگر، برای سانستاین اینطور نیستمی توان مرزی بین بازار و دولت ترسیم کرد، زیرا نمی توان آنها را از هم جدا کرد یا اگر از هم جدا شوند دیگر وجود ندارند، مانند مثلاً در رژیم های کمونیستی که در آن دولت ابزار خصوصی را جذب می کند. از تولید. دولت ها بازارها را ممکن می سازند. آنها شرایط قانونی و اداری را برای اقتصاد بازار ایجاد می کنند تا به درستی عمل کند - از جمله اقدامات دیگر، قوانین نظارتی، حفظ اطمینان حقوقی و قانون قراردادها و غیره - و بازارها مولدتر شوند. به این دلایل، ایده یک دولت نظارتی حداقلی اشتباه است، زیرا نمی تواند به دو سوال پاسخ دهد: اینکه همه حقوق مثبت هستند و هزینه بر دارند و از طرف دیگر، وابستگی بازارها به دولت.

اگر این بیانیه را به شرایط اقتصادی کنونی منتقل کنیم، آنچه در آخرین بحران مالی اتفاق افتاد، به ویژه در ایالات متحده و اتحادیه اروپا تأیید می‌شود: با کنار گذاشتن قضاوت‌های ارزشی در مورد سقوط 2008، آنچه که شد بدیهی است که ایالات متحده ضروری است، زیرا آنها برای تضمین نظم مالی، نجات واحدهای بانکی و تثبیت بازارها حیاتی بودند. به طور خلاصه، همانطور که سانستاین می نویسد، امروزه افراد زیادی «از این موضوع شکایت می کنندمداخله دولت بدون درک این موضوع که ثروت و فرصت هایی که آنها از آن بهره مند می شوند تنها به لطف آن مداخله تهاجمی، گسترده، قهری و با بودجه خوب وجود دارد. جریمه 1490 میلیون یورویی گوگل به دلیل سوء استفاده از موقعیت غالب در زمینه تبلیغات در وب سایت خود، زیرا بین سال های 2006 تا 2016، از طریق قراردادهای انحصاری، موانعی را بر رقبای رقیب خود تحمیل کرد و آنها را از رقابت در طرح برابری محروم کرد. ال پایس، 20 مارس 2019.

[2] سانستاین، کاس، انقلاب حقوق: بازتعریف دولت نظارتی، سرمقاله دانشگاه رامون آریس، مادرید، 2016، همان، ص. 48.

[3] ال پایس، 22 دسامبر 2010.

[4] Publico.es، 29 ژانویه 2009.

[5] سانستاین، کاس و هولمز، استفان، هزینه حقوق. چرا آزادی به مالیات بستگی دارد، Siglo XXI، بوئنوس آیرس، 2011، ص. 65.

[6] سانستاین، کاس، تجارت ناتمام رویای آمریکایی. چرا حقوق اجتماعی و اقتصادی بیش از هر زمان دیگری ضروری است، Siglo XXI، بوئنوس آیرس، 2018، ص. 240.

همچنین ببینید: برج ثور و لئو با هم سازگارند!

اگر می‌خواهید مقالات دیگری مشابه چرا اقتصاد را تنظیم کنید؟ بدانید، می‌توانید از دسته دیگران دیدن کنید.




Nicholas Cruz
Nicholas Cruz
نیکلاس کروز یک تاروت خوان باتجربه، علاقه مند معنوی و یادگیرنده مشتاق است. نیکلاس با بیش از یک دهه تجربه در قلمرو عرفانی، خود را در دنیای تاروت و کارت خوانی غوطه ور کرده است و دائماً به دنبال گسترش دانش و درک خود است. او به‌عنوان یک شهود زاده طبیعی، توانایی‌های خود را برای ارائه بینش و راهنمایی عمیق از طریق تفسیر ماهرانه‌اش از کارت‌ها تقویت کرده است.نیکلاس یک باور پرشور به قدرت دگرگون کننده تاروت است و از آن به عنوان ابزاری برای رشد شخصی، خود اندیشی و توانمندسازی دیگران استفاده می کند. وبلاگ او به عنوان بستری برای به اشتراک گذاشتن تخصص او عمل می کند و منابع ارزشمند و راهنمای جامعی را برای مبتدیان و متخصصان باتجربه ارائه می دهد.نیکلاس که به خاطر طبیعت صمیمی و نزدیک خود شناخته شده است، یک جامعه آنلاین قوی با محوریت تاروت و کارتخوانی ایجاد کرده است. میل واقعی او برای کمک به دیگران برای کشف پتانسیل واقعی خود و یافتن وضوح در میان عدم قطعیت های زندگی در بین مخاطبانش طنین انداز می شود و محیطی حمایت کننده و تشویق کننده برای کاوش معنوی ایجاد می کند.علاوه بر تاروت، نیکلاس عمیقاً با اعمال معنوی مختلف از جمله طالع بینی، اعداد شناسی و شفابخشی کریستال نیز ارتباط دارد. او به خود می بالد که رویکردی کل نگر برای پیشگویی ارائه می دهد و از این روش های مکمل استفاده می کند تا تجربه ای کامل و شخصی را برای مشتریان خود فراهم کند.به عنوان یکنویسنده، سخنان نیکلاس بدون زحمت جاری می شود و تعادلی بین آموزه های روشنگر و داستان سرایی جذاب ایجاد می کند. او از طریق وبلاگ خود، دانش، تجربیات شخصی و خرد کارت ها را در هم می آمیزد و فضایی را ایجاد می کند که خوانندگان را مجذوب خود می کند و کنجکاوی آنها را برمی انگیزد. چه یک مبتدی باشید که به دنبال یادگیری اصول اولیه هستید و چه یک جوینده کارکشته که به دنبال بینش های پیشرفته هستید، وبلاگ نیکلاس کروز در مورد یادگیری تاروت و کارت ها منبعی برای همه چیزهای عرفانی و روشنگر است.