آیا فرانکوئیسم یک رژیم فاشیستی بود؟

آیا فرانکوئیسم یک رژیم فاشیستی بود؟
Nicholas Cruz

رژیم فرانکو که پس از جنگ داخلی اسپانیا برقرار شد، یک دیکتاتوری بود که از سال 1939 تا 1975 ادامه یافت. این رژیم به دلیل شباهت هایش با ایدئولوژی های فاشیستی بزرگ، عموماً به عنوان یک رژیم فاشیستی شناخته می شود. زمان، و رابطه نسبتاً نزدیکی که با آلمان نازی و ایتالیای موسولینی داشت.[1] در هر صورت، مورخانی وجود دارند که با این دیدگاه مخالفند، مانند گریفین، [2] که استدلال می کند که این فالانژ اصلی، که در سال 1933 تأسیس شد، بود که می تواند فاشیست تلقی شود، اما نه رژیم.[3] Juntas de Ofensiva Nacional-Sindicalista (JONS)، که توسط رامیرو لدسما راموس تأسیس شد، در سال 1934 به او پیوست زیرا منابع کمی داشتند. با این حال، در سال 1935، لدسما به دلیل تلاش برای ایجاد شکاف ایدئولوژیک در سازمان اخراج شد.[4] گریفین معتقد است که خوزه آنتونیو پریمو د ریورا در هدف خود برای متحد کردن فاشیسم و ​​وحدت ملی شکست خورد، چیزی که لدسما قبلاً به دلیل تقلید بیش از حد از مدل فاشیستی ایتالیا انتقاد کرده بود.[5] مهم است که تأکید کنیم که فالانژ با تضادهای خاصی مشخص شده است. این جنبش بین ناسیونالیسم انقلابی و سنت گرایی فرهنگی و مذهبی راست رادیکال اسپانیایی درگیر شد.[6] این میراثی است که فرانکو پیدا کرد و پس از شروع جنگ داخلی به فالانژ علاقه مند شد.[7] اوM., Phalanx …, 2013, pp. 111-112.

[37] Ruiz-Carnicer, M., Falange …, 2013, pp. 127-128.

[38] Risques Corbella, M., The dictatorship…, 2015, pp. 170-197.

[39] Ruiz-Carnicer, M., Falange …, 2013 pp. 122.

[40] Ibidem .

[41] Payne, S., Fascism …, 2014, pp. 95-97.

[42] رویز-کارنیسر، ام.، فالانژ …، 2013، ص. 122.

[43] رویز-کارنیسر، ام.، فالانژ …، 2013، ص. 123.

[44] Ruiz-Carnicer, M., Falange …, 2013, pp. 127-128.

[45] Ruiz-Carnicer, M., Falange …, 2013, p. 397.

[46] رویز-کارنیسر، ام.، فالانژ …، 2013، ص. 79.

[47] Estivill, J., Europa…, 2018, p. 25.

اگر می خواهید مقالات دیگری مشابه آیا فرانکوئیسم یک رژیم فاشیستی بود بدانید؟ می توانید از دسته دسته بندی نشده دیدن کنید.

حزب از ابتدا با اختلافات ایدئولوژیک داخلی مشخص شد و به نمادی از دیکتاتوری فرانکو تبدیل شد، اما آیا این رژیم واقعاً فاشیست بود؟ این ایدئولوژی که در بحبوحه پیامدهای پیچیده سیاسی و اجتماعی جنگ جهانی اول شکوفا شد، یک گزینه سیاسی ضدانقلابی بود که به پایگاه اجتماعی گسترده ای نیاز داشت و به همان اندازه که ناشی از بیزاری از کمونیسم بود و بحران لیبرال دموکراسی رانده شده بود. [8] به گفته گریفین، هدف اولین فاشیسم ایتالیایی، ایجاد یک ملت "مدرن" جدید بود که تمدن جدید و "انسان جدید" را توسعه دهد، تنها برخی از جنبه های سنتی حیاتی و مفید را حفظ کند، و اقتصاد، فناوری را تجدید کند. ، نظام حقوقی و نهادی و ملی گسترش می یابد.[9] ایدئولوژی که با مفاهیم ناسیونالیسم انحصاری، حیات گرایی، قدرت و پویایی مشخص شده بود[10] به قهرمانی، ذوق خطر، میهن پرستی و کیش قدرت، بدن، جوانی و خشونت[11] ترجمه شد. که هدف وسیله را توجیه می کند.[12] توتالیتاریسم، تمرکزگرا و همگن ساز، در همه عرصه های ملت: جامعه، آموزش، فرهنگ، مذهب و اقتصاد دخالت می کرد.یک رهبر بی چون و چرا وجود داشت که مظهر فضایل نژاد بود و به عنوان یک "نجات دهنده" در نظر گرفته می شد. [14] همانطور که جوزپ پیچ می گوید: «در نظر فاشیست ها صحت آموزه آنها بر اساس اتحاد تقریباً عرفانی بین مردم و رهبرشان بود» ،[15] و این با توسل به عواطف و احساسات مردمی برتری شهروندان از طریق مراسم نمادین و سخنرانی های بزرگ یک حزب واحد که رقبا را در رسیدن به قدرت حذف می کرد.[16] فاشیسم مبتنی بر بسیج پویای پیروان خود بود که با تمجید از یک سیاست خارجی تهاجمی مبتنی بر «برتری های نژادی و/یا فرهنگی »به دست آمد. [17] خودکامگی، مداخله گرایی دولتی، و حمایت گرایی مدل اقتصادی فاشیستی را مشخص می کرد، زیرا دولت «باید برای جنگ هایی که در سیاست خارجی تهاجمی خود برای ساختن امپراتوری های بزرگ به راه انداخته بود» آماده می شد.[18] برای فاشیست ها، دولت و ملت بر منافع طبقات اجتماعی پیشی گرفتند و در نتیجه، از طریق اتحاد ملی، جامعه ای بدون تفرقه بین ممتازان و ستمدیدگان ایجاد کردند.[19] یکی از اهداف فاشیسم جایگزینی مسیحیت سنتی با مفهومی متفاوت از خدا و تعالی بود. از این رو، قانونی بیگانه با دین با مفاهیم جدید طبیعت و جامعه، [20] وضع کردنداسطوره ملت اساس اصلی ایدئولوژی است[21].

در پایان جنگ، طرف ملی شامل آفریقایی هایی مانند فرانکو بود که در آرزوی بازگرداندن "گذشته باشکوه" اسپانیا از طریق اقداماتی از این قبیل بودند. مانند فتح مراکش، فاشیست هایی مانند فالانژیست ها، کارلیست ها، سلطنت طلبان محافظه کار و ملی گرایان اسپانیایی. به طور خلاصه، پروژه‌های سیاسی نسبتاً متضاد، که تابع فرانکو[22] و فالانژ بودند، که ارتش اخیراً به آنها نزدیک شده بود. فاشیسم فالانژ اساساً به دلیل «انعطاف‌پذیری اعتقادی فاشیسم» می‌توانست به یک جنبش توده‌ای متحد کننده و نظامی تبدیل شود، که به آن اجازه می‌داد مقدمات جنبش‌های دیگری مانند جنبش کاتولیک را نیز در بر گیرد.[23] اول، این واقعیت که فالانژیسم از طریق یک کودتا به قدرت رسید، آن را از سایر رژیم های اروپایی که در آن فاشیسم مستقر بود، که از طریق «روش های سیاسی شورشی غیرخشونت آمیز» تحمیل شده بودند، متمایز کرد.[24] در مورد اسپانیا، فالانژیست‌ها به فرانکو وابسته بودند[25] و تابع ارتش شورشی و ضدانقلابی بودند که کودتا را رهبری و انجام دادند.[26] رژیم تحت سلطه فاشیست های اصلی فالانژ نبود؛[27] در واقع، حزب برای ادغام کارلیست ها نام خود را به Falange Española Tradicionalista تغییر داد. آنچه قابل توجه است این استحتی برخی از فالانژیست های مرحله اول فرانکوئیسم می خواستند بین دومی و فاشیسم تفاوت قائل شوند.[28] همانطور که بورخا دی ریکر می گوید، رژیم فرانکو با فرصت طلبی و "ظرفیت آفتاب پرست مانند" فرانکو مشخص شد.[29] اگرچه رژیم خود را توتالیتر توصیف کرد، اما برخی از پیروان آن، مانند آرماندو دی میگل، بین توتالیتاریسم و ​​اقتدارگرایی تمایز قائل شدند، بنابراین دومی را به رژیم فرانکو نسبت دادند. Joan Martínez Alier و Joan Linz اقتدارگرایی را به این معنا متمایز می‌کنند که به پلورالیسم محدودی اجازه می‌دهد، مانند حضور نیروهای اجتماعی مختلف و خانواده‌های ایدئولوژیکی که تا حدی کم و بیش در فرانکوئیسم ادغام شده‌اند.[30] در رژیم‌های فاشیستی دیگر اختلافاتی وجود داشت، اما نه آنچنان که با تضاد «بین فرهنگ‌های سیاسی آشتی‌ناپذیر» مشخص شد، مانند اسپانیا، جایی که فالانژیست‌ها، کارلیست‌ها، حامیان JONS با هم درگیر شدند...[31] با این حال، فرانکوئیسم شباهت‌هایی داشت. با فاشیسم و ​​نازیسم ایتالیایی؛ مشخصه آن تمرکز قدرت در دست «کائودیلو»، اتحاد ملی و «وحدت اجتماعی» از طریق «فورو دل تراباخو» در سال 1938 بر اساس مدل ایتالیایی، [32] اتحادیه عمودی و حزبی منحصر به فرد بود. ، فالانژ اسپانیایی سنتی و JONS. در هر صورت، کاتولیک ملی ایده ای بود که بخشی از آن نبوداز رژیم های «بزرگ» فاشیستی اروپایی.[33]

از سال 1941، می توان از فرآیند رفع زدایی صحبت کرد. با بحران‌های سیاسی مه 1941 و سپتامبر 1942 بین فالانژیست‌ها و دیگر فرانکوئیست‌ها،[34] که با برکناری وزیر امور خارجه سرانو سونیر، از حامیان اتحاد با آلمان نازی، به اوج خود رسید. در نتیجه، در سال 1957 ارتش و تکنوکرات‌های کاتولیک به شدت با پیشنهاد فالانژیست‌ها مبنی بر تبدیل جنبش به یک حزب واحد که کنترل بیشتر رویه‌های سیاسی رژیم را در اختیار داشت، مخالفت کردند.[35] فرانکو تحت فشار سقوط فاشیسم اروپایی در طول جنگ جهانی دوم، انتخابات شهرداری‌های «ارگانیک» را در اسپانیا در یک فرآیند دروغین گشایش سیاسی سازماندهی کرد،[36] که «عملیات زیبایی با هدف پذیرش در میان قدرت‌های غربی»[37]. . علاوه بر این، رژیم توانست خود را به عنوان یک "دموکراسی ارگانیک" تعریف کند که از طریق تصویب برخی قوانین اساسی "تثبیت" شده است. دادگاه های شرکتی بدون ظرفیت قانونگذاری ایجاد شد، Fuero de los Españoles (1945)، قانون رفراندوم ملی (1945) و اسپانیا به عنوان یک "پادشاهی" تأسیس شد.[38] در طول دهه پنجاه، پروژه آرس برای اجرای قوانین اساسی جدید برای بازیابی وزن سیاسی فالانژ در رژیم توسط دولت رد شد.بخش‌های دیگر فرانکوئیسم و ​​سرانجام توسط خود فرانکو.[39] از آن زمان به بعد، ارزش هایی مانند توسعه گرایی ، اروپایی گرایی، مصرف گرایی و کارآمدی شروع به ترویج کردند که به تدریج جامعه را غیرسیاسی کرد، خودکامگی اقتصادی را از بین برد، اسپانیا را به روی نئولیبرالیسم باز کرد و از FET JONS کارآمدی سیاسی فاصله گرفت. ، تبدیل دومی به ابزاری بیشتر بوروکراتیک تا ایدئولوژیک.[40] در سال 1958، بیست و هفت نقطه فالانکس با ده "اصول نهضت" جایگزین شد. [41] بین دهه 1950 و 1960، فرمانداران تکنوکرات با گرایش بیشتر کاتولیک و حتی Opus Dei شروع به ظهور کردند، مانند Carrero و López Rodó.[42] فالانژیست‌هایی مانند سولیس از سال 1963 تلاش کردند تا جنبش را دوباره "اتحادیه" کنند، بدون موفقیت، [43] زیرا تکنوکرات‌ها می‌خواستند آن را در دولت ادغام کنند و نه برعکس.[44] اگرچه در پایان دیکتاتوری او سعی کرد دوباره سر بر آورد، اما فاشیسم فالانژیست ها دیگر موضوعیتی نداشت.[45]

فرانکو، به عنوان یک فرصت طلب، از فاشیسم فالانژ برای ایجاد جنبش توده ای استفاده کرد. شامل ایدئولوژی هایی بود که تقریباً مخالف این بود.[46] به دلیل سقوط فاشیسم های "بزرگ" اروپایی در جنگ جهانی دوم و ناسازگاری های ایدئولوژیک، فسیتیزه شدن در اولین لحظات فرانکوئیسم به شدت تغییر کرد.داخلی که مشخصه رژیم فرانکو بود. فالانژیسم، که همیشه به اراده فرانکو وابسته بود، وزن خود را در مواجهه با بوروکراتیسم، اقتدارگرا، و بی حرکت کاتولیک از اوایل دهه 1940 کاهش داد.[47] بنابراین، فالانژ، و بعداً FET de las JONS، به دلیل اینکه ارتش از آن به عنوان یک ابزار ایدئولوژیک استفاده می کرد، قدرت یافتند، اگرچه تفکر فاشیستی اعضای اصلی آن هرگز عملی نشد و با انطباق حزب با این حزب، قدرت خود را از دست داد. رژیم و دومی به وضعیت بین المللی. می‌توان گفت که فالانژ زمانی که نام خود را به فالانژ سنتی‌گرای اسپانیایی تغییر داد، به شدت فاشیستی نیست. در واقع، همانطور که توضیح دادیم، برخی از فالانژیست های مرحله قبل، این حزب جدید را فاشیست معرفی نکردند. S.، فاشیسم و ​​مدرنیسم - بررسی. Revista de Libros , 2008, (134).

[2] Ibidem.

[3] payne, S., Fascism in Spain?- بررسی. Revista de Libros ، 2006، (120).

[4] Ibidem .

[5] Ibidem .

[6] Ibidem .

[7] پین، اس.، فاشیسم پارادایمیک- بررسی. Revista de Libros ، 2012، (181).

[8] pich mitjana, J., Les Dues Guerres Mundials I El Període D'Entreguerres (1914-1945). ویرایش دوم Barcelona: Pompeu Fabra University, 2012, pp.426-429.

[9] Payne, S.,فاشیسم و ​​مدرنیسم، 2008

[10] pich mitjana, J., Les Dues Guerres Mundials I El Període D'Entreguerres (1914-1945). ویرایش دوم. Barcelona: Pompeu Fabra University, 2012, pp.426-429.

[11] Ibidem .

[12] Ibidem .

[13] همانجا. .

[14] همانجا .

همچنین ببینید: چگونه بفهمیم من چه عنصری هستم؟

[15] همانجا .

همچنین ببینید: رمز و راز 5 طلای معکوس را در عرشه اسپانیایی کشف کنید!

[16] همانجا .

[17] همانجا .

[18] Ibid. .

[19] Ibidem .

[20] payne, S., Fascismo y Modernisme, 2008.

[ 21] Ibidem .

[22] Pich Mitjana, J., Les Dues Guerres , 2012, pp.579.

[23] رویز-کارنیسر، ام.، فالانکس . ساراگوزا: موسسه فرناندو ال کاتولیکو (C.S.I.C.)، 2013، صفحات 81-82.

[24] پین، اس.، فاشیسم در…، 2006

[25] همانجا .

[26] Ibidem .

[27] Payne, S., Fascism . مادرید: Alianza Editorial, 2014, pp.95-97.

[28] Estivill, J., Europa A Les Fosques . ویرایش 1 بارسلونا: Icaria Antrazyt، 2018، p.22.

[29] Ibidem .

[30] Estivill, J., Europa…, 2018، p.25.

[31] Ruiz-Carnicer, M., Falange …, 2013, p.86.

[32] Estivill, J .، اروپا… ، 2018، ص62.

[33] Risques Corbella, M., 2The Franco dictatorship. Reflexão e Ação, Santa Cruz do Sul , 23(2), 2015, pp.170-197.

[34] Payne, S., Paradigmatic Fashism…, 2012.

[35] رویز-کارنیسر، ام.، فالانژ …، 2013، صص. 95-97.

[36] رویز-کارنیسر،




Nicholas Cruz
Nicholas Cruz
نیکلاس کروز یک تاروت خوان باتجربه، علاقه مند معنوی و یادگیرنده مشتاق است. نیکلاس با بیش از یک دهه تجربه در قلمرو عرفانی، خود را در دنیای تاروت و کارت خوانی غوطه ور کرده است و دائماً به دنبال گسترش دانش و درک خود است. او به‌عنوان یک شهود زاده طبیعی، توانایی‌های خود را برای ارائه بینش و راهنمایی عمیق از طریق تفسیر ماهرانه‌اش از کارت‌ها تقویت کرده است.نیکلاس یک باور پرشور به قدرت دگرگون کننده تاروت است و از آن به عنوان ابزاری برای رشد شخصی، خود اندیشی و توانمندسازی دیگران استفاده می کند. وبلاگ او به عنوان بستری برای به اشتراک گذاشتن تخصص او عمل می کند و منابع ارزشمند و راهنمای جامعی را برای مبتدیان و متخصصان باتجربه ارائه می دهد.نیکلاس که به خاطر طبیعت صمیمی و نزدیک خود شناخته شده است، یک جامعه آنلاین قوی با محوریت تاروت و کارتخوانی ایجاد کرده است. میل واقعی او برای کمک به دیگران برای کشف پتانسیل واقعی خود و یافتن وضوح در میان عدم قطعیت های زندگی در بین مخاطبانش طنین انداز می شود و محیطی حمایت کننده و تشویق کننده برای کاوش معنوی ایجاد می کند.علاوه بر تاروت، نیکلاس عمیقاً با اعمال معنوی مختلف از جمله طالع بینی، اعداد شناسی و شفابخشی کریستال نیز ارتباط دارد. او به خود می بالد که رویکردی کل نگر برای پیشگویی ارائه می دهد و از این روش های مکمل استفاده می کند تا تجربه ای کامل و شخصی را برای مشتریان خود فراهم کند.به عنوان یکنویسنده، سخنان نیکلاس بدون زحمت جاری می شود و تعادلی بین آموزه های روشنگر و داستان سرایی جذاب ایجاد می کند. او از طریق وبلاگ خود، دانش، تجربیات شخصی و خرد کارت ها را در هم می آمیزد و فضایی را ایجاد می کند که خوانندگان را مجذوب خود می کند و کنجکاوی آنها را برمی انگیزد. چه یک مبتدی باشید که به دنبال یادگیری اصول اولیه هستید و چه یک جوینده کارکشته که به دنبال بینش های پیشرفته هستید، وبلاگ نیکلاس کروز در مورد یادگیری تاروت و کارت ها منبعی برای همه چیزهای عرفانی و روشنگر است.